آقا محمدصدراآقا محمدصدرا، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 15 روز سن داره
آقا محمدسیناآقا محمدسینا، تا این لحظه: 5 سال و 6 ماه سن داره

قند عسل های مامان

شرکت در راهپیمایی 22 بهمن و ماجرای خرید شیرینی

امسال راهپیمایی 22 بهمن خیلی باحال بود چون یه فرشته کوچولوی ناز همراه مامان و بابا بود که حسابی هم بهش خوش گذشت. صبح بیدار شدم و یه پرچم رو با روشهای خاص که تجربه مامانه ایمن کردم و دادم دستت. دیگه این پرچم رو زمین نذاشتی اصلا. با بابا جون آماده شدیم و با اتوبوس رفتیم راهپیمایی . توی راهپیمایی خیلی شلوغ بود و اصلا نمیشد حرکت کرد البته ما یکم دیر رفتیم تا شما اذیت نشی. اونجا دایی مهدی و نینی هاش رو دیدیم که کنار واستاده بودن و با پرچماشون بازی میکردن و ضمنا بستنی هم میخوردن، بعد خاله محبوبه رو پیدا کردیم و مامانی رو، آقاجون و دایی امیرم نشدببینیم، چون روی ماشین صوت بودن. مادربزرگ هم که کلا گم شده بود توی جمعیت. بعدش ما از بقیه خداحافظی ک...
23 بهمن 1393

شرکت در مراسم جشن دهه فجر

گل پسر مامان دهه فجر امسال از طرف محل کار باباجون مراسم جشن برگزار کردند و خانواده ها رو دعوت کرده بودند که ما هم همراه خانواده دوستای باباجون (باباو مامان فرهادجون) توی این مراسم شرکت کردیم. اونجا برنامه های خیلی خوبی تدارک دیده بودند مثلا اجرای شعبده بازی و سرود و و... توی این مراسم چند تا از دانش اموزای مامان مثل فاطمه و حنانه و... هم بودن و میومدن با مامان احوالپرسی و با شما بازی میکردن. دوستای بابا هم بودن خاله زهرا و عمو سعید، عمو محمد و نینی کوچولوشون آقا محمد سجاد، سجاد کوچولوی دیگه و خیلی ها که شما توی این مراسم خیلی فرشته بودی و اصلا اذیت نکردی. برگشتن هم دوباره با شیرفرهاد برگشتیم(اسم این کوچولو فرهاد جونه ولی همه شیرفرهاد ...
23 بهمن 1393

کارهای جدید و عادت ها و شیطونی های محمدصدرا در این ماهها

نشستن بدون کمک: پسر نازنینم از شش ماهگی بدون کمک می شینی و برای خودت بازی می کنی اما سینه خیز خیلی کم رفتی و هر چقدر من و مامانی ها پاهات رو میگرفتیم تا سینه خیز بری خیلی علاقه نشون ندادی و بعضی وقتا گریه هم میکردی . نه اینکه اصلا سینه خیز نری ولی خیلی کم. اما ماشالله چهاردست و پا که خیلی زود راه افتادی و تقریبا از شش ماه و نیمی داری چهار دست و پا میکنی و از این ور خونه به اون ور کی میتونه شما رو نگه داره. عاشقتم پسرم مخصوصا وقتی چهار دست و پا میکنی و میای تا بغلت کنم دلم میخواد بخورمت!!! آخه پسر نازم خیلی خوشمزه است عزیز دلم... گاهی هم موقع چهاردست و پا دو تا وسیله رو با خودت برمیداری و راه میبری که خیلی جالبه. پایین اومدن از مبل : گ...
23 بهمن 1393

سرما خوردگی محمدصدرا و پیدا کردن یک دکتر خوب

اوایل بهمن ماه بود که شما سرما خوردی اونم چه سرما خوردگی ای!! یه آنفولانزای خیلی بد که کلی اذیت شدی مامانی گلی.. این سرماخوردگی که توی مهدکودک ها خیلی شیوع پیدا کرده بود اول معین کوچولو رو انداخت بعدهمزمان تقریبا شما و سامان گرفتی و بعد مامان حسابی سرما خورد. مامان و باباجون معین هم گرفته بودند. گل پسرم توی این سرماخوردگی آب شدی و خیلی بیتابی کردی . دارو هم ک ه بد میخوردی و منم بعد چند روز افتادم دیگه بد از بدتر شد. اما من حاضر بودم بدترین مریضی رو بگیرم اما تو ناز مامان اصلا اذیت نشی. آدم وقتی نی نی اش مریضه از خودش و همه چیز یادش ویره. توی این مدت تب شما تا 39 درجه رفت و من خیلی نگران بودم و 3 بار بردمت دکتر . یه بار پیش دکتر شایسته ، یه ب...
23 بهمن 1393

خوابیدن محمدصدرا با آهنگ

گل پسر مامان تاحالا با آهنگ شمشاد دوست داشتی می خوابیدی ولی باباجون یک سری آهنگ های خواب کودکانه( مجموعه کودکانه با صدای حمید جبلی) برات دانلود کرد که شما واقعا باهش آروم و راحت میخوابی و تا وقتی آهنگ روشن باشه از خواب بیدار نمیشی مگر برای شیرخوردن... ما بعضی شبا تا صبح این آهنگ رو همراه تو گوش میدیم. اولش قبل خواب که آهنگ رو میشنوی با دستات نای نای میکنی و دستات رو تکون میدی تا اینکه خوابت می بره.. قبلا برای خوابت خیلی اذیت میشدم و باید یک ساعتی راهت می بردم تا بخوابی ولی الان با این آهنگ ها روی پای مامان خوابت میبره... به امید روزی که کنار مامان لالا کنی بهار دلم... به  برنامه کلاه قرمزی هم علاقه پیدا کردی که فکر کنم تاثیر صدای ...
23 بهمن 1393

صحبت های محمد صدرا

پسر نازنیم خیلی باحال حرف میزنی و علاوه بر ماما و بابا و ببب صحبت های پراکنده دیگه ای هم میگی مثل آگا، گاگاگا ، اده، ددد، ممممم و.... و اه که در اصوات مختلف پرسشی، تعجب، خوشحالی و ناراحتی و عصبانیت و.... بکار میبری.. و با همین اه تمام منظورت رو از حرفایی که میخوای بگی می رسونی . خیلی ناز "اه" میگی و دلبری میکنی موش موشک.
23 بهمن 1393

دو تا دندون دیگه در 7 ماه و 22 روزگی

گل پسر مامان دو تادیگه از مرواریدهای خوشگلت توی 7 ماه و 22 روزگی و 7 ماه و25 روزگی ات در اومدن ( به فاصله دو- سه روز از همدیگه) ولی این بار از بالا و شما دیگه دو دندونی مامان نیستی ! شدی چهار دندونی ... این بار هم تب کردی و کلی بی اشتها شده بودی، کمتر غذا میخوردی و بقیه رو خیلی بد گاز میگیری مخصوصا مامان رو. هرکی دستش رو بهت بده چنان گاز میگیری که حتی صدای آقایون رو هم درآوردی و جای دندونات حسابی میمونه!  عزیزم از وقتی دندون درآوردی خیلی لاغر شدی گل قشنگم هرچند با لثه گیر ها هم بازی میکنی اما خیلی تاثیر نداره و آرومت نمیکنه! هنوز کماکان بد دارو میخوری و وقتی میخوام بهت تقویتی هات رو بدم جونم در میاد از بس که می ریزی بیرون و نمیخ...
23 بهمن 1393

بازی با اسباب بازی ها

گل پسرم با اسباب بازی هات خیلی خوب بازی میکنی و حیوونات رو از همه بیشتر دوست داری . اونا رو میچینی کنار هم یا مامان برات این کار رو میکنه و شما با یه ضربه همه رو میندازی. برات قوطی های سرلاک و شیرخشکت رو هم میچینم و شما با یک ضربه همه رو میندازی و خراب میکنی. از اسباب بازی هات ماشینات رو هم دوست داری و از شش ماهگی مثل بچه هابی بزرگتر راهشون میبری و صدای خوشگلی در می آری. به تایر ماشینا خیلی دقت میکنی و از اینکه میچرخن لذت می بری.   ...
23 بهمن 1393

بهداشت و چکاپ های مختلف

گل پسر مامان شما برای چکاپ هم بهداشت میری و هم پیش دکتر های مهربون که البته اصلا دکتر و معاینه و... رو دوست نداری. پیش دکتر محسن زاده بردمت و اینقدر گریه میکردی موقع معاینه و وزن کردن که دکتر برات دو سه تا اسباب بازی آورد  که میکی موسش رو خیلی دوست داشتی و جغجغه رو هم که پس نمیدادی.موقع معاینه هم متر دکتر رو گرفته بودی نمیذاشتی کارش رو بکنه. دکتر سخایی رو چون خانوم مهربونیه خیلی دوست داری اما تا وقتی که  با شما صحبت میکنه و وای به زمانی که بخواد شما رو معاینه کنه دادو بیداد و گریه اما همین که بلندت میکنیم کرکر میخندی و از در و دیوار بالا میری و دوست داری اسباب بازی های توی مطب مخصوصا عروسک دختر رو از روی دیوار  بکنی و برداری.&...
23 بهمن 1393
1